صفحات

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

نسبت روزی خوردن و دین

انگیزه ی نگارش این متن نوشته ای است که در وبلاگ دیوانه سرا از دوستی چاپ شد. بعد از آن بود که به من به عنوان یکی از طرفداران دکتر سروش (و روشنفکری دینی در حالت کلی) برخورد و کامنتی در جواب گذاشتم که آغاز یک دوستی مجازی و نیز یک بحث شد. آنچه سبب ناراحتی من شد نه انتقاد از برخی از نظرات سروش، نه منکر شدن مفهومی به نام روشنفکری دینی و نه ایراد وارد کردن به حضور وی در ستاد انقلاب فرهنگی بود، بلکه از این ادعا ناراحت شدم که سروش نیز در قیاس با روحانیت از راه دین ارتزاق می کند. البته آقا آرمان (نویسنده ی وبلاگ) همینجا مدعی شد که نتیجه ی نظر اون علی رقم خواستش، دفاع از روحانیت است نه تخریب سروش. گرچه به درستی آرمان ادامه ی این مباحث را در شرایط کنونی مفید نمی داند اما ذهن من در این چند روز حول تیتر این متن مشغول بوده است. آنچه می خوانید نتیجه ی این تفکرات است که حیفم آمد نگویم.


******

1. به نظر من شما یا می توانید "ارتزاق دینی" کنید و یا "از راه دین ارتزاق" کنید. حالت سومی به ذهنم نرسید که معنی داشته باشد.

ارتزاق دینی واضح است. یعنی فرد تعالیم دین اش را درهنگام روزی در آوردن در نظر می گیرد. و از راه دین ارتزاق کردن نیز یعنی دین وسیله ای است برای هدف ارتزاق کردن. و بحث اینجا شکل می گیرد چون در حالت اول شما شاید تعالیم دینی یک نفر را قبول نداشته باشید اما نمی توانید منکر عقیده مند بودن او شوید. پس بحث بر سر وسیله بودن یا نبودن دین است.

یک فرد می تواند ار رانندگی، دین و یا پزشکی ارتزاق کند. اما این سه با هم تفاوت هایی دارند.

"او از راه رانندگی پول در می آورد." رانندگی وسیله ای است برای پول در اوردن و کسی نیز نمی تواند به این فرد کوچکترین ایرادی بگیرد. راننده گی نمی تواند برای راننده ی اتوبوس فی المثل، هدف باشد.

در مورد پزشکی این قضیه مقداری متفاوت می شود. نمی توان به پزشکی که حرفه اش وسیله ای برای پول در آوردن است نیز، ایرادی گرفت. اما می توان او را از فردی که پزشکی کردن، هدف اش است در مقام قیاس و از نظر اخلاقی، در سطحی پایین تر قرار داد. (که همه ی ما نمونه هایی در همین ایران نیز دیده ایم.)

در مورد دین این قضیه باز هم متفاوت می شود. علت آن است که از نظر متدینین دین در ذات خود نه یک وسیله برای اهداف دنیایی بلکه وسیله ای برای سعادت است و به همین دلیل خود دین بالاترین هدف هاست. با این تفکر است که اگر فردی دین را وسیله ی ارتزاقش بداند اشتباه کرده و خود را مستحق عتاب نموده است. به نظر من حساب آنها که از طریق دین پول در می آورند بدون آنکه اهداف دین را دنبال کنند (گرفتن خمس و ذکات و روزه خوانی و مداحی و منبر های مراسم عزاداری و...) با آنها که در پی اجرای اهداف دین هستند (شاید هم پولی دریافت کنند) جداست.

یک مثال شاید منظورم را بهتر برساند.

قبل از انتخابات بود که رضا علیجانی به عنوان عضوی از جمعیت ملی- مذهبی و یک روشنفکر دینی به دعوت دوستان ما به شاهرود آمد. بلیط برگشت را ما برایش خریدیم، ولی پول بلیط رفت و ناهار دو سه نفری را که به استقبالش رفتند، خودش داد. هیچ چیزی هم از ما نخواست.(البته ما نیز پولی نداشتیم!) حرف هایش با محوریت دین را برای ما زد و آخر شب هم عازم تهران شد و گویا در اتوبوس هم موقع برگشت حالش بد می شود. (خلاصه سخنانش را می توانید از اینجا بخوانید.) حال او را مقایسه کنید با فردی که از قم پیش یک عده می رود و حرفهایش با محوریت دین را می زند وحتی بدون دریافت پولی نیز بر می گردد فقط او "ماموریتی برای تبلیغ دین از طرف نهاد روحانیت" دارد و به کارش نیز اعتقاد دارد. آیا این دو با هم یکی است. من اینگونه فکر نمی کنم. شاید هردو به اهدافشان که همانا سخن گفتن از دین باشد برسند اما این کجا و آن کجا!!! حال اگر ما برای تقدیر از لطف علیجانی سکه ی طلایی هم به او می دادیم چیزی تفاوت نمی کرد. همین علیجانی می تواند کتاب هایش را بفروشد، همان گونه که من نشریه دانشجویی ام را می فروشم...

خلاصه آنکه فرد نمی تواند به دین همچون رانندگی نگاه کند،

شاید مانند یک پزشک رفتار کند،

اما بهتر است (با توجه به آنچه گفتم) او به دین مانند دین نگاه کند...


2.حال شخصی که هنرهای فراوان و تونایی های بسیار دارد و شیوه ی زندگی اش و نحوه ی دیدش به جهان مشخص شده است، (مثلا خود دکتر سروش) می تواند از همه آنچه بلد است ارتزاق کند -البته اگر هدفش ارتزاق باشد- وی دیگر نیازی ندارد خودش و هدف عالی اش (دین) را بدنام کند. می گویم هدف چرا که شیوه ی زندگی و جهان بینی او در آثارش بر همه عرضه گشته است. (اینکه می گویم بدنام علتش آن است که در بالا گفتم.) البته این به آن معنا نیست که من نمی توانم او را نقد کنم و هدف اش را زیر سوال ببرم زیرا که این کار حق من است.


3. مقداری هم از دکتر سروش

به نظر من (به عنوان یک تعقیب کننده ی مسائل سیاسی ایران به خصوص قبل و پس از انتخابات) مهمترین اتفاقات ایران در این نیم سالی که گذشت عبارت بود از: (ترتیبی که می گم مهم نیست!)

- اعلام نتایج انتخابات و نماز جمعه های 29 خرداد و 26 تیر

- اعلام وجود سایت جدید هسته ای در قم و به دنبال آن در خواست نمایندگان مردم (!!!) از دولت برای کم کردن همکاری با آژانس

- تصویب لایحه ی هدفمند کردن یارانه ها در مجلس

- فراز و فرود های رابطه با روسیه (که به نظرم همش فرود که چه عرض کنم سقوطه!)

- افشای فجایع کهریزک و نامه به هاشمی پس از اجلاس خبرگان توسط شیخ مهدی

- دادگاه های اعترافات

- حضور سبز ها در روز قدس و دانشجوها در 16 آذر و روزهای بعدش

- اعلام کردن عید فطر

- بیانیه موسوی خطاب به بسیجی ها

- نامه ی سروش به رهبری نظام

- نشان دادن عکس امام از تلویزیون و صحبت های رهبری متعاقب آن

شاید اتفاقات مهم دیگری هم باشد که من نگفتم ولی فکر می کنم بعید است تاریخ این خاک هیچ یک از آنچه را که گفتم تا سال ها فراموش کند. همه ی این ها را که نوشتم قصدم آن بود که اشاره کنم از نظر من نامه ی سروش به چه اندازه اهمیت داشت.

من همیشه این سوال را دارم که چرا ما می خواهیم از دهن فردی مثل او در پشت یک تریبون بشنویم که "بابا من گه خوردم!" فرض کنیم که شنیدیم چه دردی دوا می شود. ولی با این همه سروش تو همان نامه از خداوند و مردم به خاطر کمک های خواسته یا نا خواسته اش به استبداد دینی عذر خواهی می کند. برای من همین بس است.


4. متن مصاحبه ی سروش با بی بی سی را از روشن نیوز بخوانید تا نظرش را در مورد روشنفکری دینی هم بدانید. من حوصله ی نوشتن ندارم.

هیچ نظری موجود نیست: