صفحات

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

یک حذف بی معنی


برای من فروغ یک آغاز بود، اما پایان ... هرگز

آغاز شعر،

آغاز حیرت، بلی حیرت که فروغ آغازی بود برای فهمیدن حرف های زنان و برای منی که در سرزمینی مردسالار بزرگ شدم فروغ آغاز حیرت بود،

آغاز یک جریان که خواسته هایش را زمزمه نمی کرد، فریاد می زد،

برای من او آغاز فصل سرد بود و ایمان آوردن به آن،

می گویند نامش در میان نام شعرای ایران و جهان از قلم افتاده است،

خیلی برای برایم صدق و کذب این خبر مهم نیست که او آغاز کاشتن دست هایی بود در باغچه که می دانست و می دانم سبز خواهند شد،

آغاز کرم روزنامه نبودن،

آغاز یک عروسک کوکی،

و فروغ مرد، همانند آن پرنده ای که می میرد و پروازش را به خاطر سپردن باید...

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

مینی مال


پایان یک دوست

برای من همچون آن

"اخ و تفی"

بودی که چون از دستت راحت شدم، همه صورتی در هم کشیدند و بعضی گفتند:

" ا ا ا ه ه "

و بعد از مدتی همه فراموشت کردیم...

_____________

مسافرت

من دوست دارم این بار با کت و شلوار آبیم سوار شاتل فضایی شوم

این جوری رسمی تر است

گرچه،

بار قبل درست هنگام سوار شدن آنقدر ]اصلا یادم نمی آید، چه لباسی تنم بود[ خوشحال شدم

که از خواب پریدم ...