صفحات

۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

می کشم آنکه ...

عاشورا که تمام شد، ما شدیم لشکر حسین و آنها یزیدیان تاریخ!

فردایش هم در جواب، امام جمعه ای از مشهد آمد تا ما را پیاده نظام شیطان و خودشان را یاران الله بخواند و بگوید این جنگ، جنگی قطعی است.

خلاصه وضعیت غریب است. و دقیقا در این غربت ایران و در این یکی از پرشمار نقاط عطف تاریخ معاصر، می پردازم به نقد جنبش خودم، جنبشی که در حد خودم برایش زحمت کشیده ام و امروز از آینده اش می ترسم و این را حقی می دانم که نقدش کنم...

بعد ها بیشتر از این متن، در این رابطه می نویسم اما الان با همین اندک آغاز می کنم، که هر وقت رسیدید به صحیح بودن حرفی آنرا بی لکنت زبان بگویید و هیچگاه حقیقت را پیش مصلحت ذبح نکنید.

می گویند 4 نفر سپس می گویند 5 نفر، 8 نفر، امروز هم که گویا 38 نفر! با این افزایش اعداد مشکل اصلی ته دلمان است، که خوشحال می شود.

- که عجب ددمنش است این دشمن. حال بیشتر توجیه داریم برای مبارزه!

- مگر قبلا علتی نداشتیم؟ از سر سیری آمده بودیم...

- خیر حال واضح تر شده است ظلم شان، جنبش همه گیر می شود اگر همه بفهمند!

- مگر ادعای مان نبود اینکه این جنبش فراگیر است، محدود به طبقه ای نیست. این حرف ها نیست... من می گویم اصلا برای ما چه تفاوتی می کند یک نفر یا 1000 نفر.

قبل تر نگاه کنید می گویند 72 شهید راه سبز! چه عدد تاریخی را انتخاب کرده است خدا برای اثبات حقانیت جنبش ما، به ما!!!

به افزایش آمار شهدایمان مفتخر نباشیم، که حقیقت را همان دیکتاتور کمونیست روسی، استالین، گفته است،

" مرگ یک نفر فاجعه است و مرگ یک میلیون نفر تنها یک آمار! "

افزایش این آمار چه سودی جز بستن چشمهایمان برای ما و چه زیانی جز سو استفاده از احساسات ما برای غرب و حکومت، هردو و هر یک به شیوه ی خود، دارد. ما شکست خورده ایم در این سود و زیان چند سویه!

نگویید نگفتن از خون ریخته شده بی حرمتی است به آن خون و به آن هدفی که خون برایش ریخته شد! که من هرگز این چنین سخنی نگفتم. که معتقدم برخی جای ها افشا گری باید کرد. که معتقدم خون به ناحق ریخته شده آنچنان که علی (ع) به مالک اشتر گفت سبب کوتاه شدن عمر حکومت می شود و این خود خون است که تاوان از خون ریزان می گیرد. می خواهم شعار "می کشم می کشم آنکه برادرم کشت" را مورد تامل قرار بدهم. بگویم اگر ما مرادمان کشتن شده است پس تفاوتی بین یک نفر و صد نفر نمی کند. خواهری از ما گرفتند یا چندین برادر! تفاوتی ندارد...

در نهایت می خواهم بگویم، گرچه سخت است و خدایا تو نیز می دانی که چقدر سخت است، کشتن اشتباه است. چه کشتن دشمن چه آنکه حتی مثلا سی سال خونمان در شیشه کرده است و چه آنکه قاتل برادرمان است.

می خواهم بگویم احساسات، جنبش مان را، که برایش وقت گذاشته ایم، آینده مان را به خطر انداخته ایم، باتون و اشک آور خورده ایم، خون داده ایم و ... منحرف نکند. همین.

ان شاءالله

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

تشنه...


حسین بیشتر از آب

تشنه لبیک بود،

افسوس که به جای افکارش،
زخم های تن اش را نشان مان دادند

و

بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند ...

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

و محرم فصل شهادت حسین هاست!

امروز صبح با دیدن یهsms از خواب پا شدم ...

آیت الله منتظری در گذشت

نمی دونم شاید برای ما که تو جنبشیم طبیعی باشه که انقدر ناراحت شیم...

نزدیک نود سالش بود و یکی از تئوریسین های نظریه ولایت فقیه. تو عمرش آنقدر حرکت های بزرگ و عجیب کرد که مردم تو شعاراشون اون رو یه روحانی واقعی دونستند.

***

چه کسی می گوید نبرد خون با شمشیر افسانه است و چه کسی هنوز معتقد است حسین، عصوه ی آزادگی، اسطوره ایست که تمام شده است؟

مگر هر روزمان عاشورا نیست؟

مگر هر مکانمان کربلا نیست؟

و چه سخت است سرداری را در این سخت ترین روز های نبرد از دست دادن، که پناهی بود بر بی پناهان. که چشم و چشمه ی امیدی بود بر آزادیخواهان. بر مومنان.

اکنون با دلی خسته سوالی از پروردگار جهانیان دارم،

چرا پس از هزار سال هنوز هم محرم فصل شهادت حسین هاست و چرا، خداوندا چرا، یزیدیان به هلاکت نمی رسند؟

چرا این بشر قدمی از قدم بر نداشته است؟

و چرا آزادگانی که مخاطب حسین (ع) بودند باید اسیر بمانند و اسیر بمیرند؟

ایام محرم است و تاریخ حال الگوی دیگری برای ما به ارث گذاشته است.

ظلم ستیزی در هر زمانی و در هر مکانی...

***

حالا اگر تو سایت "ویکی پدیا" برید، تو زندگینامه ی منتظری یه نیم خط اضافه شده که می گه:

حسین‌علی منتظری در تاريخ ۲۹ آذر سال ۱۳۸۸ درگذشت.

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

مینی مال

چند تا از مینیمال هام (داستان های خیلی کوتاه) رو می زارم برای شروع...

_____________

رضایتی که من دوست ندارم ...

سکوت آنها مرا اذیت می کرد.

هوا خوب بود، اما سکوت آنها به هیچ عنوان!

باد وقتی وزید، احتمالا هم احساس من شده بود،

و برگ ها شروع به پچ پچ کردند.

_____________

نام

آه من این نام را دزدید ه ام!
از آنها اجازه هم نگرفته ام.
به محفل خصوصیشان دعوت شدم و این نام را دزدیدم و دیگر به آنجا برنگشتم. آنها از من ناراحت خواهند شد.
من خیلی کثیفم. چند روزی است حمام نرفته ام ...

_____________

تنبل است!

تنبل است،

دست راستم را می گویم.

در آینه خود را زرنگ نشان می دهد،

اما من فریبش را نمی خورم

کمتر محتاجش شده ام،

چون تنبل است.

نسبت روزی خوردن و دین

انگیزه ی نگارش این متن نوشته ای است که در وبلاگ دیوانه سرا از دوستی چاپ شد. بعد از آن بود که به من به عنوان یکی از طرفداران دکتر سروش (و روشنفکری دینی در حالت کلی) برخورد و کامنتی در جواب گذاشتم که آغاز یک دوستی مجازی و نیز یک بحث شد. آنچه سبب ناراحتی من شد نه انتقاد از برخی از نظرات سروش، نه منکر شدن مفهومی به نام روشنفکری دینی و نه ایراد وارد کردن به حضور وی در ستاد انقلاب فرهنگی بود، بلکه از این ادعا ناراحت شدم که سروش نیز در قیاس با روحانیت از راه دین ارتزاق می کند. البته آقا آرمان (نویسنده ی وبلاگ) همینجا مدعی شد که نتیجه ی نظر اون علی رقم خواستش، دفاع از روحانیت است نه تخریب سروش. گرچه به درستی آرمان ادامه ی این مباحث را در شرایط کنونی مفید نمی داند اما ذهن من در این چند روز حول تیتر این متن مشغول بوده است. آنچه می خوانید نتیجه ی این تفکرات است که حیفم آمد نگویم.


******

1. به نظر من شما یا می توانید "ارتزاق دینی" کنید و یا "از راه دین ارتزاق" کنید. حالت سومی به ذهنم نرسید که معنی داشته باشد.

ارتزاق دینی واضح است. یعنی فرد تعالیم دین اش را درهنگام روزی در آوردن در نظر می گیرد. و از راه دین ارتزاق کردن نیز یعنی دین وسیله ای است برای هدف ارتزاق کردن. و بحث اینجا شکل می گیرد چون در حالت اول شما شاید تعالیم دینی یک نفر را قبول نداشته باشید اما نمی توانید منکر عقیده مند بودن او شوید. پس بحث بر سر وسیله بودن یا نبودن دین است.

یک فرد می تواند ار رانندگی، دین و یا پزشکی ارتزاق کند. اما این سه با هم تفاوت هایی دارند.

"او از راه رانندگی پول در می آورد." رانندگی وسیله ای است برای پول در اوردن و کسی نیز نمی تواند به این فرد کوچکترین ایرادی بگیرد. راننده گی نمی تواند برای راننده ی اتوبوس فی المثل، هدف باشد.

در مورد پزشکی این قضیه مقداری متفاوت می شود. نمی توان به پزشکی که حرفه اش وسیله ای برای پول در آوردن است نیز، ایرادی گرفت. اما می توان او را از فردی که پزشکی کردن، هدف اش است در مقام قیاس و از نظر اخلاقی، در سطحی پایین تر قرار داد. (که همه ی ما نمونه هایی در همین ایران نیز دیده ایم.)

در مورد دین این قضیه باز هم متفاوت می شود. علت آن است که از نظر متدینین دین در ذات خود نه یک وسیله برای اهداف دنیایی بلکه وسیله ای برای سعادت است و به همین دلیل خود دین بالاترین هدف هاست. با این تفکر است که اگر فردی دین را وسیله ی ارتزاقش بداند اشتباه کرده و خود را مستحق عتاب نموده است. به نظر من حساب آنها که از طریق دین پول در می آورند بدون آنکه اهداف دین را دنبال کنند (گرفتن خمس و ذکات و روزه خوانی و مداحی و منبر های مراسم عزاداری و...) با آنها که در پی اجرای اهداف دین هستند (شاید هم پولی دریافت کنند) جداست.

یک مثال شاید منظورم را بهتر برساند.

قبل از انتخابات بود که رضا علیجانی به عنوان عضوی از جمعیت ملی- مذهبی و یک روشنفکر دینی به دعوت دوستان ما به شاهرود آمد. بلیط برگشت را ما برایش خریدیم، ولی پول بلیط رفت و ناهار دو سه نفری را که به استقبالش رفتند، خودش داد. هیچ چیزی هم از ما نخواست.(البته ما نیز پولی نداشتیم!) حرف هایش با محوریت دین را برای ما زد و آخر شب هم عازم تهران شد و گویا در اتوبوس هم موقع برگشت حالش بد می شود. (خلاصه سخنانش را می توانید از اینجا بخوانید.) حال او را مقایسه کنید با فردی که از قم پیش یک عده می رود و حرفهایش با محوریت دین را می زند وحتی بدون دریافت پولی نیز بر می گردد فقط او "ماموریتی برای تبلیغ دین از طرف نهاد روحانیت" دارد و به کارش نیز اعتقاد دارد. آیا این دو با هم یکی است. من اینگونه فکر نمی کنم. شاید هردو به اهدافشان که همانا سخن گفتن از دین باشد برسند اما این کجا و آن کجا!!! حال اگر ما برای تقدیر از لطف علیجانی سکه ی طلایی هم به او می دادیم چیزی تفاوت نمی کرد. همین علیجانی می تواند کتاب هایش را بفروشد، همان گونه که من نشریه دانشجویی ام را می فروشم...

خلاصه آنکه فرد نمی تواند به دین همچون رانندگی نگاه کند،

شاید مانند یک پزشک رفتار کند،

اما بهتر است (با توجه به آنچه گفتم) او به دین مانند دین نگاه کند...


2.حال شخصی که هنرهای فراوان و تونایی های بسیار دارد و شیوه ی زندگی اش و نحوه ی دیدش به جهان مشخص شده است، (مثلا خود دکتر سروش) می تواند از همه آنچه بلد است ارتزاق کند -البته اگر هدفش ارتزاق باشد- وی دیگر نیازی ندارد خودش و هدف عالی اش (دین) را بدنام کند. می گویم هدف چرا که شیوه ی زندگی و جهان بینی او در آثارش بر همه عرضه گشته است. (اینکه می گویم بدنام علتش آن است که در بالا گفتم.) البته این به آن معنا نیست که من نمی توانم او را نقد کنم و هدف اش را زیر سوال ببرم زیرا که این کار حق من است.


3. مقداری هم از دکتر سروش

به نظر من (به عنوان یک تعقیب کننده ی مسائل سیاسی ایران به خصوص قبل و پس از انتخابات) مهمترین اتفاقات ایران در این نیم سالی که گذشت عبارت بود از: (ترتیبی که می گم مهم نیست!)

- اعلام نتایج انتخابات و نماز جمعه های 29 خرداد و 26 تیر

- اعلام وجود سایت جدید هسته ای در قم و به دنبال آن در خواست نمایندگان مردم (!!!) از دولت برای کم کردن همکاری با آژانس

- تصویب لایحه ی هدفمند کردن یارانه ها در مجلس

- فراز و فرود های رابطه با روسیه (که به نظرم همش فرود که چه عرض کنم سقوطه!)

- افشای فجایع کهریزک و نامه به هاشمی پس از اجلاس خبرگان توسط شیخ مهدی

- دادگاه های اعترافات

- حضور سبز ها در روز قدس و دانشجوها در 16 آذر و روزهای بعدش

- اعلام کردن عید فطر

- بیانیه موسوی خطاب به بسیجی ها

- نامه ی سروش به رهبری نظام

- نشان دادن عکس امام از تلویزیون و صحبت های رهبری متعاقب آن

شاید اتفاقات مهم دیگری هم باشد که من نگفتم ولی فکر می کنم بعید است تاریخ این خاک هیچ یک از آنچه را که گفتم تا سال ها فراموش کند. همه ی این ها را که نوشتم قصدم آن بود که اشاره کنم از نظر من نامه ی سروش به چه اندازه اهمیت داشت.

من همیشه این سوال را دارم که چرا ما می خواهیم از دهن فردی مثل او در پشت یک تریبون بشنویم که "بابا من گه خوردم!" فرض کنیم که شنیدیم چه دردی دوا می شود. ولی با این همه سروش تو همان نامه از خداوند و مردم به خاطر کمک های خواسته یا نا خواسته اش به استبداد دینی عذر خواهی می کند. برای من همین بس است.


4. متن مصاحبه ی سروش با بی بی سی را از روشن نیوز بخوانید تا نظرش را در مورد روشنفکری دینی هم بدانید. من حوصله ی نوشتن ندارم.

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

نقدی بر ناقض حقوق بشر بودن اسلام

وقتی از اسلام نام می بریم ابتدا باید مشخص کنیم کدام اسلام؟ نصر حامد ابوزید نواندیش دینی از اهالی مصر است. وی دارای دیدگاه هایی در مورد نحوه ی رویکرد عقلانی در تفسیر قران است که در متن حاضر نیز با همین رویکرد سعی در پاسخ گفتن به برخی شبهات مطرح شده علیه اسلام دارد. او معتقد است هنگام صحبت از اسلام ما حداقل با سه حوزه روبه رو می شویم: اول، متون اولیه اسلام شامل قرآن و سنتهای معتبر پیامبر، دوم، اندیشه های اسلامی با تفاسیر متفاوت از متون اولیه که در چهار حوزه بحث اسلامی شامل فقه، الهیات، فلسفه و عرفان جای می گیرند و سوم، چگونگی حضور اجتماعی-سیاسی اسلام در جوامع مسلمان با سوابق اجتماعی و تاریخی متفاوت. شکی نیست که همواره بین ایده آلهای ارایه شده و اجرای آنها در هر نظامی همانند تفاوت بین تئوری و تجربه اختلاف بوده است. اسلام هم از این واقعیت مستثنی نیست.

وی معتقد است به هنگام برخورد اسلام با مفاهیم مدرنیته سه حالت به وجود می آید: اگر بخواهیم اسلام را مدرن نشان دهیم ممکن است تعالیم راستین اسلامی را فراموش کنیم. اگر بخواهیم مفاهیم اسلامی را با مدرنیته قیاس کنیم ممکن است نسبت به دین سرخورده شویم و البته اگر بخواهیم تماما نفی مدرنیته کنیم، دچار بنیاد گرایی می گردیم. تمام این سه اتفاق زمانی رخ می دهد که ما حوزه های متفاوت دین را که ذکر آن رفت فراموش کرده و فی المثل کشورهای اسلامی را مترادف اسلام بدانیم.

نصر حامد ابوزید معتقد است که اسلام راستین قرآن و روایات معتبر است (حوزه ی اول) و بقیه نتایج اسلام اند که نمی توانند یکتا باشد. در همین جاست که او قران را یک محصول فرهنگی می داند که خود فرهنگ ساز شده است. برای فرهنگ سازی باید در قلب نفوذ کرد و چون اسلام به گواهی تاریخ در قلبها نفوذ کرد توانست تحت نام اسلام این مهم را انجام دهد. تفسیر قرآن در طول تاریخ می تواند بر مبنای فرهنگ های جدید انجام شود. چرا که عرب صدر اسلام با فرهنگ و زبان خود قرآن را فهمید و در زندگی اش به کار برد. (برای درک عمیق تر از بحث پیشنهاد می شود حتما به کتاب "رويكرد عقلاني در تفسير قرآن" به قلم خود نصر حامد ابوزید مراجعه شود چرا که این برداشت شخصی نگارنده از عقاید او می باشد.)

آنچه در زیر می خوانید تفسیر ابوزید از برخی آیات قرآن در مواجهه با مسئله ی حقوق بشر است.

***

هرگاه درباره حقوق بشر و اسلام، فرهنگ و اندیشه اسلامی و حتی جوامع اسلامی بحث می شود همواره صريحاً و يا تلويحاً موضوعات مشخصی نظیر وضعیت غیرمسلمانان و زنان در جوامع اسلامی، مجازاتهای اسلامی، برده داری و جهاد به میان آورده می شوند. من در این مقاله بیشتر به موضوع غیرمسلمانان و جهاد خواهم پرداخت. امیدوارم نوشته حاضر نمونه ای باشد از آنچه که در متون اوليه اسلام راجع به موضوع بسيار گسترده حقوق بشر آمده است.

در آغاز بايد توجه كرد كه نقض حقوق بشر در بسياري از كشورهاي اسلامي آنچنان عادي و تكراري شده است كه گاهي اوقات اكثر نخبگان نيز كه داعيه نگراني راجع به موضوعاتي نظير آزادي مطبوعات، آزادي بيان، آزادی پژوهش هاي دانشگاهي، آزادي تشكيل احزاب سياسي و غيره را دارند، به آن كم توجهي نشان مي دهند. آنچه من مي خواهم تاكيد كنم اين است كه هر لحظه بسياري از حقوق ابتدايي و حياتي افراد معمولی، مخصوصاً شهروندان كم سواد، به سادگي زير پا گذاشته مي شود، بدون اينكه به حوزه توجه عمومي آورده شود. چرا كه اين شهروندان نه به يك بدنه سياسي متصل هستند و نه به مطبوعات دسترسي دارند و احتمالاً چيزي در مورد حقوق بشر نشنيده اند و حتي نمي دانند معناي «بشر بودن» چيست؟

خارج از دنياي اسلام و جایی که نام مودبانه «در حال توسعه» را به آن داده اند، «دنیای توسعه یافته» باید توضیح دهد که معني واژه «بشر» در متون سیاسی اش چيست؟ آيا ساکنان اسرائيل از لبناني ها «بشرتر» هستند؟ آيا شایستگی آمريكایی ها براي زندگي بیشتر از ساکنان عراق است؟ اين نمونه ها برای نشان دادن این واقعیت است که متاسفانه نقض حقوق بشر بيشتر قاعده و قانون است تا استثنا. «دفاع از حقوق بشر» نبايد به عنوان اسلحه اي سياسي صرف عليه «برخي كشورها» و «گروهها» استفاده شود ولی در برابر نقض آن توسط برخي ديگر سیاست بی تفاوتی اتخاذ شود.

همانند دنياي مدرن، در اسلام نیز همواره فاصله زيادي بين تئوری و واقعیت وجود داشته است. آموزه هاي آرمانگرايانه اسلام متناسب با موقعيت هاي سياسي و اجتماعي مشخص، جهت تعديل و اصلاح، تفسير و تفسير مجدد شده است. اگر با موضوع وضعيت غير مسلمانان شروع كرده و روش توضيح داده شده در بالا [آنچه نگارنده در مقدمه سعی در توضیح آن داشت] را به كار گيريم، درخواهيم يافت كه آموزه اصيل اسلام، تساوي تمام انسان ها بدون توجه به نژاد، رنگ، مذهب و يا جنسيت است. در قرآن به صورت واضح بيان شده است كه:

خدا همه بشر را از يك تن (اصلاح) آفريد و «جفت» او را نيز از «همان» تن خلق كرد و از آن دو تن خلقي بسيار در اطراف عالم پراكنده ساخت. (سوره نسأ، آيه ۱)

بنابراين انسان ها از نر و ماده آفريده شده و به صورت قبايل و ملت هاي مختلف درآمده اند تا همديگر را بشناسند. علاوه بر اين«تساوي واقعي» خدا به انسان امتياز ويژه داده و او را اشرف مخلوقات خود قرار داده است.

تا زماني كه جنگي عليه مسلمانان آغاز نشود، تساوي مذهب هاي مختلف در اسلام تضمين اساسي شده است، كه البته در اين صورت نيز بايد شرايط جنگي در نظر گرفته شوند. اين شرايط جنگي بايد تنها به عنوان آموزه هاي تجربي- تاريخي استثنایی فهميده شوند. اجازه بدهيد براي اثبات تضمين واقعي آزادي عقيده در اسلام آياتي از قرآن را نقل كنم:

البته هر كس از گرويدگان به اسلام و فرقه يهوديان، ستاره پرستان (صابئين) و نصاري كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نيكوكار شود هرگز (در دو جهان) او را ترس (از آنچه پيش آيد) و اندوهي بر آنچه از او فوت شود نخواهد بود (سوره مائده، آيه 69 ترجمه از الهي قمشه اي)

حتي برگشتن به كفر پس از پذيرش اسلام و تغيير مذهب نيز در اسلام جزو آزادي هاي فردي و از اختیارات انسان شمرده شده است. البته طبيعي است كه در يك متن مذهبي مثل قرآن، مجازاتي براي تغيير مذهب و عقيده بيان شود، اما نکته اینجاست كه [با وجود تهدید] هيچ مجازات فوري اي براي آن ذكر نشده است. اينچنين مجازات هايي مجدداً توسط فقه مطرح و به دين اضافه شده است. در اينجا نيز مراجعه به قرآن به روشن شدن بحث كمك مي كند.

در سوره توبه، كه كل مفهوم جهاد (جنگ مقدس) و جزيه به عنوان ضروريات ديني از آن برداشت شده، آمده است كه هرجا مشركي يافته شد، بايد كشته شود.

اگر يكي از مشركان به تو (محمد) پناه آورد، به او پناه ده تا مگر كلام خدا را بشنود و پس از آن او را به جاي امن برسان. (سوره توبه)

اما اگر صرفاً، روايت دروني و مفهوم زباني اين سوره در نظر گرفته شود، بسيار واضح مي شود كه مراد از اين آيه صرفاً يك تهديد است. رفتار پيامبر پس از فتح مكه خود دلیلی محکم علیه تفسیرهای تحت اللفظی و ظاهری این آیه است. او به سادگي مردمان مكه را بخشيد و برايشان از خدا طلب مغفرت كرد. هيچ سندي مبني بر كشتار جمعي به وسيله مسلمانان صدر اسلام در تاريخ ثبت نشده است و اين بدان معني است كه مسلمانان اوليه نيز آن آيه به خصوص را به عنوان يك واجب عيني تلقي نكرده اند.

جزيه تنها اجبار اضافه شده براي غير مسلمانان است که در مستعمرات جديد فتح شده به وسیله مسلمانان برای آنان وضع شد. البته مطابق فهم عمومی از نص قرآن اجبار در پرداخت جزيه فقط محدود به اهل كتاب نيست بلكه شامل تمام غير مسلماناني است كه:

به خدا و قيامت اعتقاد ندارند، حرام خدا و پيامبرش را محترم نمي شمارند و به اين حقيقت روي نمي آورند. (سوره توبه)

درواقع جزيه از دیدگاه فقهی يك ماليات اضافي براي غیرمسلمانانی است كه اجازه نداشتند وارد ارتش شوند [و اين به معناي تبعيض مذهبي نيست] كه اگر تبعيض مذهبي بود زنان، كودكان و سالخوردگان و روحانيان از پرداخت جزيه مستثني نمي شدند. اين استثنا قائل شدن به معني آن است كه هر گاه در يك كشور چند مذهبي نظير مصر، تمام شهروندان از نظر خدمت ارتش با هم برابر باشند، دیگر نمی توان مدعی پرداخت جزیه توسط غیرمسلمانان شد. چنین ادعایی علاوه بر تضاد آشکار با آموزه های راستین و اصیل اسلام برخلاف عقل نیز میباشد.

اسلام نه دين تبعيض است و نه دين آزار و شكنجه. در اسلام قيم مآبي وجود ندارد. اما متاسفانه ركود فرهنگي، سياسي و اجتماعي در جوامع مسلمان باعث كج فهمي آموزه هاي اسلام شده و به ارزش هاي آن آسيب جدي وارد كرده است. اما نبايد فراموش كنيم كه حتي با وجود روشنگري و مدرنيته غرب، حقوق بشر كاملاً بشري نيستند. بنابراين حقوق بشر به جاي غربي شدن بايستي بشري تر شوند.