صفحات

۱۳۹۰ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

بیخیال سید، ما که جوابمون رو گرفتیم!


تمام دوستان دور یا نزدیک سید محمد خاتمی، منتقدین، مفسرین، معتمدین، مخالفین، معاندین، ملتزمین، کسبه محل، در و  همسایه و سایر عزیزان و همراهان، گویا برایشان بسی طبیعی بوده است که ایشان عددی برگه ی رای در صندوق انداخته است. عده ای می خواستند فحش بدهند، که دادند و گفتند "تابلو بود"، عده ای دیگر هم که نمی خواستند فحش بدهند، ندادند و باز گفتند "تابلو بود". خلاصه گویا هیچ احدی بر این کره ی خاکی جز شخص شخیص اینجانب از این فعل سیاسی تعجب نکرده است!

من مانده ام وقتی همه (جز بنده، البته به علت ضعف شدید بینش سیاسی) می دانستند این آقا سید رای خواهد داد و در انتخابات شرکت خواهد کرد، آخر چرا این آقا سید چند تا شرط گذاشت برای "یک نهاد و چند نفر" و گفت: "اگر عمل نکنین نه من و نه حتی هیچ اصلاح طلبی (که از قضا همه آنها می دانستند آقا سید اصطلاحا بلوف می زنند!!) در انتخابات پیش رو شرکت نخواهیم کرد و لیستی نخواهیم داد. "حالا خود دانید"! " 

انگشت به دماغ مانده ام خوب مگر نه این است که وقتی همه می دانستند موضوع چیست "آن نهاد و آن چند نفر" هم می دانستند دیگر؟ خوب بچه می ترسانی آقا سید یا ما را گرفته ای؟ (البته ما نه، فقط من! چون همه می دانستند!)

این پاسخ اخیر نیز که آقا سید دادند نشان داد گویا مخاطب دعوتش، در صورت محقق نشدن آن پیش شرط ها، برای عدم شرکت و نه تحریم رجل سیاسی اصلاح طلب بودند، نه من شهروند که اساسا اگر بخواهم هم توانایی کاندید شدن ندارم! گرچه اینجانب گویا با کوته بینی سیاسی خود، نفهمیدم موضوع از چه قرار است و مبدل به کاسه ای داغ تر از آش درونش شدم. انتهای حرکت من می تواند شرکت در خود انتخابات باشد که اساسا مورد بحث آقا سید نبود چون ایشان معتقد به "روزنه های اصلاح طلبی است"!

***
پس از کلی مکاشفه اما قضیه را اینگونه یافتم:
شخصی شرطی می گذارد: "انتخابات باید آزاد باشد، نظارت استصوابی را جمع کنید لطفا!"
به او می گویند: "نمی کنیم، همینجوری بهتره، حالا چی کار می خواهی بکنی؟"
پاسخ می دهد: "از آنجا که منش من اجازه نمی ده انتخابات را تحریم کنم، رای می دم. آخر من خواستار آشتی ملی هستم."
سپس شرط دیگری مطرح می کند: "اما اگه زندانی ها رو آزاد نکنین دیگه کلاهمون میره تو هم!"
می گویند: "نمی کنیم!"
می گوید: " اوکی، اما من به روزنه های اصلاح طلبی پایبندم، گفته باشم"
در نهایت می گوید: "حزب؟ رسانه؟ نظرتون چیه؟"
می گویند: "نظر مثبتی نداریم."
می گوید:" اوکی،مشکلی نیست. اما من لیستی برای شرکت تو انتخابات نمی دم، از الان بگم."
می گویند: "اوکی،مشکلی نیست."
می گوید: "خودم ولی رای میدم، چون آرمان ها قشنگن! ولی میرم یه جای دور!"

۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

یک سوال


می گویند سید محمد خاتمی در انتخابات شرکت کرده است. مانده ام چه بگویم؟ کدام حرف از روی اعتراض؟ و یا کدام سخن از باب حمایت؟ گرچه هنوز مشکوکم به صحت این خبر.

هرچه فکر می کنم می بینم سکوت بهتر است. تنها اجازه می خواهم از او یک سوال بپرسم. (با یک مقدمه)

کمتر کسی است که این واقعیت را نداند که علت اصلی حمایت خیل عظیمی از مردم از شخص میرحسین موسوی صرفا حمایت خاتمی از وی بود. حداقل در بدو اعلام کاندیداتوری میرحسین، بسیاری از هم نسلان من اورا نمی شناختند و تردید ها بسیار بود. ولی موج حامیان خاتمی به واسطه ی این حمایت، حامی موسوی شدند. آن روز ها نه مناظره ای بود، نه برنامه ای اعلام شده بود نه هیچ... خاتمی خود بهتر از هر کسی می دانست اصلاح طلبان به او به عنوان رهبر نگاه می کنند (هر چه هم بگوییم خاتمی چنین ادعایی نداشت و ندارد!!!) پس در نطق های قبل از اعلام کاندیداتوریش بارها گفت یا من می آیم یا میرحسین.
دو سال گذشت و اینبار خاتمی شروطی را برای شرکت در انتخابات مجلس اعلام کرد که باز به خاطر همان نقشی که در میان جنبش اعتراضی مردم داشت، شروط خیلی از سبزها شد. نمی دانم کدام یک از آن شروط محقق شد. حقیقتا اصلا برایم مهم نیست اما گویا سید خندان به خواسته هایش رسیده است.

فقط یک سوال می ماند: آقای خاتمی به چه کسی رای دادید و  از چه کسی حمایت کرده اید و چرا این حمایت را علنی نکردید؟ آیا شخصی که به او رای دادید در میان شعار دهنده گان علیه کاندیدای مورد نظر شما و کسانی که در صحن مجلس حکم اعدام برای وی خواستند، بود؟

کاش من هم از رای دادن خاتمی مانند زیباکلام تعجب نمی کردم همانطور که رای هاشمی و سید حسن خمینی را عجیب ندیدم.