صفحات

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

یک حذف بی معنی


برای من فروغ یک آغاز بود، اما پایان ... هرگز

آغاز شعر،

آغاز حیرت، بلی حیرت که فروغ آغازی بود برای فهمیدن حرف های زنان و برای منی که در سرزمینی مردسالار بزرگ شدم فروغ آغاز حیرت بود،

آغاز یک جریان که خواسته هایش را زمزمه نمی کرد، فریاد می زد،

برای من او آغاز فصل سرد بود و ایمان آوردن به آن،

می گویند نامش در میان نام شعرای ایران و جهان از قلم افتاده است،

خیلی برای برایم صدق و کذب این خبر مهم نیست که او آغاز کاشتن دست هایی بود در باغچه که می دانست و می دانم سبز خواهند شد،

آغاز کرم روزنامه نبودن،

آغاز یک عروسک کوکی،

و فروغ مرد، همانند آن پرنده ای که می میرد و پروازش را به خاطر سپردن باید...

۲ نظر:

خداوند اسکیزوفرنیک گفت...

خیلی حسی نوشته راجع به فروغ
خوشحالم از این که می نویسی...
الان چون بچه ها من رو عجله می کنند نمی تونم نظر بنویسم بعدا مفصل تر نظر میذارم...
در ضمن بگو که اسم اوپانیشه رو از ما دزدیدی... :)

مهدی گفت...

سلام امیر جان
بلاگ داشتی و ما خبر نداشتیم!
فروغت را خواندم. باقی پست ها را هم آفلاین خواهم خواند
موفق باشی